۱۳۹۳ اسفند ۲۳, شنبه

بین‌الملل رهایی و بازگشت به ارزشها و فطرت انسانی - مسعود رجوی عید فطر ۱۳۷۷

عید سعید فطر، بر مردم ایران و برهمه مسلمانان مبارک باد. هر عید بازگشتی است به اصل و هماهنگی و انطباق با آن. بازگشت آگاهانه و تکاملی به سرچشمه و سرمنزل رهایی و رستگاری. پس نه واگشتی در کار است و نه تکرار و کور و دور. هر چه هست، تکاپوی پر رنج و خون و سیر مداوم برای زدودن آثار بیگانگی و غلبه بر موانع وصل و یگانگی است. فرزند انسان این‌چنین بر ”فراق“ و جدایی‌ها“ و تبعیضات جنسی و قومی و طبقاتی، که ”شرح درد اشتیاق“ و حکایت تاریخ انسان و ”ناله“ ها و ”شکایت“ های نهفته در آنست، غلبه می‌کند. تا سرانجام با خویشتن فردی و اجتماعیش به یگانگی برسد. تا نهایتاً با پالایش از دنیای حیوانی، یعنی پالایش از دنیای غریزه و اجبار، به جانب دنیای آگاهی و اختیار بشتابد تابه ”سرّ“ بی‌همتا و ”خداگونه“ وجود خویش، دست یابد. بشنو از نی چون حکایت می‌کند
وز جدایی‌ها شکایت می‌کند
کز نیستان تا مرا ببریده‌اند
از نفیرم مرد و زن نالیده‌اند
سینخواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
... .
سّر من از ناله من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
... ... ... ..
نی حدیث راه پرخون می‌کند
قصه‌های عشق مجنون می‌کند

عید فطر
به‌طور خاص برای مسلمین، بین‌الملل رهایی و بازگشت به فطرت، ارزشها و حقوق انسانی است. جشنی که بعد از یک ماه مبارزه و مقابله سمبلیک با اجبارات غریزی که خوردن و آشامیدن بارزترین وجوه آن است، برگزار می‌شود. به تصریح قرآن هدف از روزه گرفتن، مانند عبادات دیگر، چیزی جز رهایی و تقوا و تثبیت ارزشهای انسانی نیست. اثبات و تثبیت ارزشها و حقوق انسان البته ملازم است با نفی و امحاء آلودگی‌ها و ظلمات. یعنی ایستادگی و مقاومت، یعنی مبارزه و مجاهدت برای تزکیه و تطهیر فردی و اجتماعی. تنها از این طریق است که به فلاح و شکوفایی و رستگاری راه می‌بریم. پرتوی از سوره شمس
در نماز عید، در رکعت دوم، پس از حمد، سوره شمس را خواندیم. در این سوره کوتاه که فقط 54کلمه است، خدا ابتدا به نشانی‌ها و آیاتی مانند خورشید و پرتو تابانش، به ماه از پی درآینده، به روز آنگاه که تابانش گرداند، به شب آنگاه که بپوشاندش، به زمین و آنچه آن را بگستراند و به نفس آدمی و آنچه آن را پرداخته و آراسته و ”فجور و تقوا“ یش را به آن الهام کرده است؛ سوگند می‌خورد. نفسی که هم تقوا پذیر و هم فجورپذیر استتا این‌جا معلوم می‌شود که مظاهر و تحولات بزرگ هستی از پرتو آفتاب و شب و روز تا آنچه باعث بنای آسمان یا موجب گسترش زمین شده است، گوئیا همگی مقدمه ساختن و پرداختن و آراستن انسان و نفس انسانی بوده است. اما این نفس، قدرت تشخیص و ارزشگذاری بین ”فجور و تقوا“ را هم دارد. سره را از ناسره تمیز می‌دهد و آن را در طول تاریخ خود در فحوای کلمات و واژه‌ها به‌صورت ارزشهای مثبت و مقبول، و یا ارزشهای منفی و نا مقبول، به ثبت می‌دهد: والشمس و ضحیها و القمر اذا تلیها و النهار اذا جلیها و اللیل اذا یغشیها و السماء و ما بنیها و الارض و ما طحیها و نفس و ما سویها
در ادامه سوره شمس، پس از این سوگندها، که مجموعاً 11 سوگند می‌شود، آمده است: قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها
به تحقیق رستگار شد آن کسی که نفس خود را از آلودگیها پاک ساخت، و آن را با پاکی بالا برد؛ و زیان کرد کسی که آن را آلوده کرد و استعدادها و مواهبش را خاموش نمود. یعنی که این‌جا دیگر مسئولیت در اختیار انسان است تا به نفی و امحاء آلودگی‌ها و ظلمات و به اثبات و تثبیت ارزشهای رهایی‌بخش بپردازد. قوم ثمود
درست در همین نقطه، قرآن پس از اشاره به نشانی‌ها و آیات طبیعی و نفسانی، بلادرنگ منحنی بحث را به اجتماع انسانی می‌کشاند و پس از آن همه سوگند، داستان قوم ثمود و سرنگونی و سرنوشت شوم آنان را مثال می‌زند: کذبت ثمود بطغویها. اذا انبعث اشقیها. فقال لهم رسول‌الله ناقه الله و سقیها. فکذبوه فعقروها فدمدم علیهم ربهم بذنبهم فسویها. و لایخاف عقبیها. قوم ثمود، مثل قوم خمینی با طغیان و تجاوزات خود، این پیامها و ارزشهای خدایی و انسانی را تکذیب کردند. هنگامی که شقی‌ترین آنها برانگیخته شد. پس پیامبر خدا به آنان گفت: شتر خدا و آبشخور آن را (دریابید). پس پیامبر را تکذیب و شتر را پی کردند و کشتند. آنگاه خدا ایشان را به گناهشان گرفت، بر آنان خشم آورد و با خاک یکسان نمود. و از فرجام و پیامدهای آن باکی ندارد. مطابق تحقیقات تاریخی و باستان‌شناسی، قوم ثمود حدود 4000سال پیش در حد فاصل بحرالمیت تا خلیج عقبه می‌زیستند. این قوم جایگزین قوم نگونسار عاد شده بود (مثل قوم شیخ که جای قوم شاه را گرفت). قوم ثمود در حجاری و بنای ساختمانها و قصرهای سنگی و ساختن دژهای نفوذ‌ناپذیر و ساخته شده از سنگ، خیلی دست پر داشتند و از این طریق بر آن منطقه مسلط شده بودند. اما مانند قوم عاد آن‌چنان که در آیه 59 سوره هود آمده است (و اتبعوا امر کل جبار عنید) تحت حاکمیت جباران خیره سر یعنی مستبدین گردنکش و شقی بودند و آیات خدا را انکار می‌کردند و بر رسولان عصیان می‌نمودند. ناقه صالح
تا این‌که خدا برای راهنمایی قوم ثمود، صالح (ع) را بر ایشان برانگیخت. مثل همیشه پس از مدتها تبلیغ و مبارزه سیاسی، فقیران و ضعفای قوم به صالح گرویدند و ایمان آوردند.‌ اما اشراف و اشقیا، صالح را سخت مزاحم یافتند. آنها از صالح معجزه‌ و برهانی طلبیدند تا ایمان بیاورند. صالح هم مجعزه‌یی آورد که حصار و دیوار انحصارات آنها بر آب و مرتع را در هم می‌ریخت. آب و مرتع پایه قدرت اقتصادی در آن روزگار بود. بنابراین باز هم مرتجعان زمان ایمان نیاوردند. معجزه صالح پیامبر، ماده‌ شتری، شگفت و بالا بلند. می‌گویند دیگر احشام از او می‌ترسیدند و می‌گویند که شتر به تنهایی شیر مورد نیاز آن قوم را تأمین می‌کرد و شاید به همین دلیل آب و سبزی بسیار می‌خورد. صالح پیامبر مقرر کرد که شتر را در استفاده از آب و مراتع آزاد بگذارند. آخر انحصار آب و چراگاهها را اشرافیت مرتجع زمان در دست داشتند. بنابراین قرار بر این شد که شتر روز در میان آب بیاشآمد و روز دیگر آبشخور در اختیار سایرین باشد. قرآن می‌گوید که این شتر نشانه ”بینش دهنده“ و ”بینا کننده“ یی بوده است که مشرکان و مرتجعان زمان به آن ظلم ورزیدند: و آتینا ثمود الناقة ، مبصره فظلموا بها و ما نرسل بالایات الا تخویفا... قرآن تأکید می‌کند که ما آیتها و نشانیها را جز به‌مثابه علائم هوشیار کننده فرو نمی‌فرستیم.‌ مثل آژیری که اعلام خطر می‌کند و هوشیاری می‌طلبد. این آیت و آزمایشی بود برای آنها که آب و مرتع را در انحصار خود می‌خواستند و خود را در هر گونه جباریت سیاسی و ”فجور“ اقتصادی مجاز می‌شناختند. فرجام قوم ثمود
در آن اعصار کهن، یعنی 40 قرن پیش، که هیچ نشانی از جنبش و بیداری و عنصر پیشتاز و سازمان پیشاهنگ انقلابی نبود؛ در کارگاه تکامل، کار می‌باید به مدد معجزه و خرق عادت پیش می‌رفت. از این‌رو صالح پیامبر با ثمود اتمام‌حجت کرد که حرمت ”اشتر خدا“ (ناقة الله) و آبشخور آن را پاس بدارند. والا خدا بر ایشان خشم خواهد گرفت و به‌رغم همه‌ قدرت و شوکتشان، آنان را سرنگون و با خاک یکسان خواهد کرد... اشراف قوم، پیامبر خدا را تکذیب کردند و حرفهایش را هم به سخره گرفتند. سپس مشتی اراذل و شقاوت‌پیشگان زمان را با وعده ازدواج با فلان و بهمان زنان شهر برانگیختند و به کشتن ناقه مأمور کردند. لاجوردی آن زمان، قداربن سالف نام داشت که در تاریخهای کهن از او به‌عنوان شقی اول نام می‌برند. در صدر اسلام ابن ملجم را ”شقی آخر“ نام گذاشتند... آخر هنوز از حجاج بن یوسف و قوم خمینی خبری نبود. اما اشقیاء ثمود بر سر راه ”شتر خدا“ کمین گذاشتند.‌ یکی با تیر به ساق پایش زد و دیگری با شمشیر او را پی کرد و نیزه در قلبش فرو کرد. پس از انجام آن شقاوت بزرگ نیز به لجن‌پراکنی و هزل و ریشخند پرداختند و می‌گفتند که‌ای صالح پس چه شد آن عذابی که ما را به آن می‌ترساندی؟! صالح پیامبر به امر خدا به ایشان گفت تنها سه روز فرصت دارید. شاید که خدا می‌خواست در آن سه روز به هوش بیایند. اما فایده نکرد، از این‌رو صالح پیامبر با همه یاران و مؤمنانش شبانه آنجا را ترک کردند و سپس در رأس ساعت، یعنی ساعت ”س“ وعده الهی محقق شد و ثمود نابود و با خاک یکسان گردید. فرجام قوم خمینی
حالا بیائید در روزگار خودمان به فرجام قوم خمینی بنگریم. با این تفاوت که از روزگار صالح پیغمبر قرنها گذشته و در عصر کبیر آگاهی و ارتباطات هستیم. در عصر تأثیرگذاری مستقیم افکار عمومی و حضور فعال توده‌های مردم در صحنه تاریخ هستیم. در عصر 120هزار شهید و کهکشانی از جاودانه فروغ‌ها و گوهرهای بی‌بدیل زمان هستیم. پیامبران خدا و آخرین آن ـ پیامبر خاتم ـ هم راه را نشان داده‌اند. دیگر عصر معجزات گذشته و کار تماماً در کارگاه تکامل در دست عنصر پیشتاز و رهبری‌کننده است و به چشم می‌بینیم که قوم خمینی دچار چه نکبتی شده‌اند. آن‌قدر که خودشان می‌نویسند: ”اگر این اوضاع ادامه داشته باشد قطعاً به سقوط نظام منجر می‌شود“ (جمهوری اسلامی) و مثل رفسنجانی اعتراف می‌کنند که ”ما به جان هم می‌افتیم و دشمن خوشحالی می‌کند برای زیر سؤال بردن نظام“ ! تفاوت در این است حالا همان کاری که با معجزه و عذاب مستقیم الهی انجام می‌شد، با قانونمندیها و حرکت اجتماعی محقق می‌شود. به عبارت دیگر دست خدا از آستین خلق و مقاومت خلق بیرون می‌آید و مجازات اتودینامیک جباریت و خیانت از هر سو آنها را فرا می‌گیرد؛ در حالی که از حصارها و حیله‌هایی که اندیشیده‌اند، دیگر کاری ساخته نیست. هم‌چنان‌که قصرهای سنگی ثمود و مهارت آنها در حجاری هم نتوانست از تحقق عذاب الهی جلو گیرد. به قول قرآن: وظنو ان هم مانعتهم حصونهم من الله فأتاهم الله من حیث لم یحتسبوا و قذف فی قلوبهم الرعب یخربون بیوتهم بایدهم و ایدی المؤمنین. فاعتبریا اولی الابصار (سوره حشر آیه 2). یعنی «گمان می‌کردند که قلعه ها و باروهاشان می‌تواند آنها را از (کیفر) خدا درامان نگهدارد. پس بیامدشان (عذاب) خدا از جایی که گمان نمی‌کردند و در دلهایشان هراس افکند. (آن چنان که) با دستهای خود وبا دستهای مؤمنان خانه و ساخته‌هایشان را ویران می‌کردند. پس عبرت بگیرید ای صاحبان خرد و بینش». مرحله پایانی و مکافات تاریخی قوم خمینی هم ـ اگر ظواهر و مکانیسمها را را کنار بزنیم ـ در مضمون و محتوا تداعی کننده همان عذاب الهی است. هم‌چنان که مریم گفت، دیگر این ما نیستیم که از فرجام کار آنها صحبت می‌کنیم. خودشان از عذاب و آفتی که آنها را فراگرفته دچار وحشت شده‌اند