مسعود رجوي رهبر مقاومت مردم ايران |
حکایت قدر انسان، شوریده بر هیولای زمان و شبهای پر ارج قدر، مسعود رجوی رمضان ۱۳۷۹
بهنظر میرسد انقلابی ربوده شده و بهسرقت رفته بود و طبعاً کسی همچون علی را میخواست که برایش پایداری و مقاومت و ایستادگی کند. البته در آن روزگار، شرایط عینی هرگز اجازه نمیداد که قدر انسان و انسانیت محقق شود. زیرا نوع انسان دوران صباوتش را میگذراند. تازه از دنیای بهیمی فاصله گرفته بود. امپراتوریهای زمانه هم ـ اعم از روم یا ایران ساسانیـ با خشنترین و عریانترین نوع سرکوب پا گرفته بودند. آنقدر که سربازان را هم برای اعزام به جنگها به زنجیر میبستند. کاش فتنه فقط از یک سو بود. دریایی از فتنهها بود. آنقدر که سرداران جنگی میگفتند باید شمشیرمان بهصدا درآید و بگوید حق با کیست، تا آن وقت ما تبعیت کنیم!تا وقتی پیامبر زنده بود و تا وقتی دشمن در کسوت بتپرستانه چهره روشنی داشت، کار زیاد مشکل نبود. ولی در دوره خلافت علی یکی قرآن بر سر نیزه میکرد، یکی امالمؤمنین [عایشه] را پیش میانداخت. یکی با دگماتیستیترین برداشت و با قشریت محض [خوارج] بهنام اسلام، جلو او بساط پهن میکرد… و علی میبایست با یارانی بهغایت اندک و در زمانی کوتاه با همه اینها مقابله کند… آن هم در زمانهیی که وقتی در جنگها، غنیمت را ممنوع میکرد و بر لشگریان خود روا نمیشمرد و ضوابط سفت و سخت برای مراعات حال مردم میگذاشت، بسیاری از نیروهایش ریزش میکردند و دیگر انگیزهیی نداشتند. بهنظر میرسد علی مال آن دوران نبود. اما بهخاطر اینکه علی بود، باید همه درد و بلای روزگار را تحمل میکرد. راستی که روزهای بعد از پیامبر و سالیان بعد از پیامبر چقدر برای علی تلخ بود… بهخصوص که چند ماه بعد از پیامبر، فاطمه زهرا را هم از دست داد و این دیگر خیلی دردناک بود. معاویه خودش میخواست عثمان را کنار بزند و به حاکمیت برسد و امپراتوری خودش را تأسیس کند، ولی در عینحال پیراهن عثمان را علیه حضرت علی علم کرده بود. در حالی که قبلاً عثمان به او گفته بود قصد و نیت تو روشن است! و این علی بود که توانست با سفینههای نجات، دریاهای پر توفان را در نوردد و آنچنان که خودش میگوید «راست و چپ» (یمین و شمال) قضایا را تشخیص بدهد و در صراط مستقیم طی طریق نماید…