۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۱, دوشنبه

مسعود رجوي - ايران : باز هم جوانان ميهن «پيرهن چاك و غزل خوان و صراحى در دست» اشرفنشان پاى به ميدان گذاشتند.


قسمتي از پيام مسعودرجوي - رهبر مقاومت ايران
مسعود رجوي رهبر مقاومت ايران

23بهمن1388
سلام و صد آفرين به نسل قيام،
به رزم آوران ارتش بزرگ آزادى و انقلاب دموكراتيك مردم ايران،
از عاشورا در 6دى تا 22بهمن، خامنهاى و رژيم ولايت، در جميع جهات و در تماميت، در سركوب و در خباثت، سنگ تمام گذاشتند. يكماه و نيم نقشه كشيدند، توطئه چيدند و برنامه ريختند. به تيغكشى و تهديد و به جنجال و هياهو پرداختند. لشكر و عسكر و بسيجى آوردند. با هزاران اتوبوس، از دورافتادهترين روستاها به «سانديس صلواتى» (!) فراخواندند. نيروهاى سركوبگر خود را لايه به لايه در همه جا چيدند. كار را به دست سپاه پاسداران سپردند و تلاش كردند كمترين شكافى براى شعله كشيدن قيام باقى نگذارند. همه ارتباطات را هم بىرودربايستى و بدون كمترين محذور قطع كردند و حتى به اندك خبرنگاران دست چين شده هم اجازه ندادند از جايشان در جايگاه مخصوص خبرنگاران در مراسم نمايشى حكومت تكان بخورند. اينها را همه مىدانند و به چشم ديدهاند و لازم به طول و تفصيل نيست.
اگر چنين نمىكردند، و اگر در آينده همچنين نكنند، خطر سرنگونى با قيام تودهاى جدى مى‌شود.
اما بهرغم همه اينها، خوشا كه پيشتازان جبهه خلق و مردم ايران، نسل قيام و خط سرخ سرنگونى، با الهام از پيامبر جاودان آزادى، همان نداى هيهات منّاالذله، به‌پا خاستند و در راستاى انقلاب دموكراتيك مردم ايران عليه تماميت رژيم ضدبشرى:
- باز هم تصاوير منحوس را به‌زير كشيدند.
-باز هم «پيرهن چاك و غزل خوان و صراحى در دست» اشرفنشان پاى به ميدان گذاشتند.
-باز هم فرياد آزادى و «مرگ بر ديكتاتور» سر دادند.
-باز هم فرياد زدند: «آزادى انديشه با اين نظام نميشه»
-باز هم اعلام كردند: «بسيجى لعنتى تو دشمن ملتى»
و مهمتر از همه با وادادگان و تسليم طلبان در جبهه ولايت، مرزبندى كردند و خروشيدند:
«كشته نداديم كه سازش كنيم، رهبر قاتل رو ستايش كنيم».
جان كلام در همين جاست. جان مايهيى كه به‌سوى ارتش بزرگ آزادى مردم ايران راه مى‌گشايد و استراتژى قيام و سرنگونى را به ثمر مىنشاند.
فقط مىمانَد اين‌كه، با حمايت و «حضور دهها ميليون انسان بصير» در رژيم ولايت، چرا انتخابات آزاد را ولي فقيه ارتجاع نمىپذيرد؟
چرا اين‌قدر «محارب» دارد «اگر چه در شاخه نظامى شركت نداشته باشند».
چرا ارتباطات آزاد را بر نمى‌تابد؟ چرا با خبرنگاران و مطبوعات آزاد، دشمنى دارد؟ «دهها ميليون انسان بصير» چه نيازى به كهريزك و اوين و قانون قصاص ضدبشرى و بريدن دست راست و پاى چپ و پرتاب از بلندى دارند؟
ترديدى نيست كه رژيم از ترس قيام و سرنگونى و آنچه در عاشورا شعلهور شد، حداكثر توان سركوبگرى خود را قبل از 22بهمن و در روز 22بهمن بهكار گرفت. به‌عنوان مثال، در روزهاى قبل، تا آن‌جا كه مى‌توانستند، فعالان شناخته شده و عناصر كليدى و گرداننده تظاهرات را كه قبلاً شناسايى شده بودند، دستگير كردند تا موتور محرك تظاهرات از كار بيفتد. از40روز پيش، اطلاعات سپاه و بسيج و انتظامى، تدريجاً اسامى و مشخصات بيش از 5000 مخالف فعال را در محلات مختلف تهران وارد بانكهاى اطلاعاتى خود كرده بودند.
از اين‌رو تا آن‌جا كه به سپاه پاسداران مربوط مى‌شود، هم‌چنان‌كه در پيام قيام عاشورا، و قبل از آن در 30خرداد امسال، و قبلتر از آن در آبان سال 86، و هميشه گفتهايم، فقط تكرار مىكنم كه جواب در ارتش آزادىست و «وعده نهايى ارتش آزادى با شما، در تهران» است.
«رژيم پوسيده آخوندى دو راه بيشتر ندارد:
يا عقب بنشيند و جامهاى زهر زنجيره‌يى را يكى پس از ديگرى سر بكشد تا بالمال طلسم اختناق درهم بشكند.
يا با انقباض و ميليتاريسم هر چه بيشتر، به پيشروى و ماجراجويى رو بياورد تا ضربات و عواقب بعدى آن را تحمل كند.
لكن تا آن‌جا كه به ما مربوط مى‌شود، گفته‌ايم و تكرار مى‌كنيم كه مى‌خواهيم رژيم هر‌چه سريعتر پس بنشيند، هر چند كه اين فرض بسيار بعيد به‌نظر مى‌رسد، اما در اين‌صورت قيمت هر چه كمترى مى‌پردازيم. از اين‌رو، با قطع و يقين مى‌گوييم: بفرماييد عقب بنشينيد، خواهش مى‌كنيم عقب بنشينيد و واپس بتمرگيد! در اين‌صورت مردم ايران و جوانان مبارز و مجاهد اين ميهن، خوب مى‌دانند شما را با ارتش قيام، چگونه جارو كنند و به زباله‌دان تاريخ بريزند!
اما اگر ناپرهيزى نموديد و به اميد اين‌كه جنگ زمينى امكانپذير نيست و نيروى زمينى در كار نخواهد بود، هوا بَرتان داشت و در مدلهاى پاسدار‌نشان احمدى‌نژادى پيش رفتيد، اگر هم‌چنان‌كه در سر داريد، به تصفيه‌هاى بزرگ و به سركوب هر چه بيشتر و به كشتار براى جلوگيرى از قيام روى آورديد، وعده نهايى ارتش آزادى با شما، در تهران…» (7آبان86).
اگر تفاوت 22بهمن با روز عاشورا فقط در غلظت نظامى و بسيج نيرويى است، حرفى نيست و جواب ما هم از پيش روشن است و آن را در فرداى عاشورا هم گفته بوديم. گفته بوديم:
«زنده باد ارتش آزادى!
زنده باد انقلاب دموكراتيك مردم ايران!
زنده باد ارتش بزرگ آزادى مردم ايران!
ارتشى كه در سراسر ميهن براى آزادى به‌پا خاسته، هرچند كه مانند مجاهدان اشرف بىسلاح است. اما با دست خالى هم نشان داد كه تا كجا مى‌توان و بايد بر فرق رژيم كوبيد» (8دى88).
***
در سال 56 هم همين بود. در سال 57 هم همين بود. وقتى كه رژيمى دارد واژگون مىشود، موضوع آلترناتيو و رهبرى است. خيلى هم جديست. صورت مسأله قيام اينه. نه چپروى و راستروى.
اول، خب موضوع انتخابات بود، درست. بعد اين موضوع رفت كنار. موضوع اصلى رو آمد.
موضوع كانونى كه بيرون زده است، موضوع رهبرى است.
حالا قيام رسيده به اين درجه از عمق، راديكاليزاسيون، تعميق. حرفش چيست؟ مى گويد: مرگ بر اصل ولايتفقيه. عكس خامنهاى را مى گذارد وسط لگدمال مىكند و آتش مىزند. مىگويد مرگ بر ديكتاتور، مرگ بر خامنهاى. مثل زمان شاه، ديگر دعوا با نمىدونم نخستوزير هويدا نيست!
موضوع رهبرى يعنى چى؟ يعنى آقا به كدام سمت مىخواهى ببرى؟
فرض كنيد شما راننده يك ماشين هستيد. در كدام جاده مىخواهى بروى؟ كدوم مسير؟ آدرست كجاست؟ آدرس بده ببينم. كجا مىخواهى بروى؟
نتيجه! موضوع جدىيى كه سر برداشته موضوع رهبرى است كه به كدام سمت مىخواهى ببرى؟ مىخواهى بروى بگويى كه هدف اينست كه موسوى بشود رئيسجمهور
آقا هدف اينست؟ يا هدف جمع كردن اين رژيم و سرنگونى است؟
ملاحظه مىكنيد كه موضوع رهبرى قيام شعله مىكشد.
توده مردم و آنهايى كه صف مقدم هستند، دانشجوهايى كه در ايران هميشه درصف مقدم بودهاند، مىگويند مرگ بر اصل ولايتفقيه. ولى آنها مى گويند ساختارشكنى نكنيد.
ما چه گفتيم؟ گفتم راه و مسير، جمع كردن بساط اين رژيم است، نه ساخت و پاخت با آن، نه كنار آمدن باآن، نه امتياز گرفتن ازآن. اين است نقش كانون استراتژيكى نبرد. اين است كانون الهام و اميد و راه نشان دادند.
اين است نقش پيشتاز. اين است نقش عنصر رهبرى كننده كه بايد يك گام كيفى جلوتر باشد، نه عقبتر.
حالا در قدمهاى بعد، خواهيد ديد كه اين تضاد، تضاد اصلى و تضاد شماره يك جنبش است، يعنى تضاد رهبرى. منظورم از رهبرى يعنى اين كه آقا چه مسيرى؟ چه هدفى؟ كجا مىخواهى بروى؟ ببين! مىخواهى اين رژيم را نگهدارى؟ اصلاحش كنى؟ مىخواهى رئيسجمهورش را عوض كنى؟ مىخواهى از خامنهاى امتياز بگيرى؟ چه مىخواهى؟ اول اين را بگو ببينم.
اين صحنهها و اين دانشجويان و اين مردمى كه ما ديديم، اينها چه مىخواهند؟ اين رژيم رامىخواهند؟ «بود» اين رژيم را مىخواهند يا نبودش را؟ كدام را؟
باقى ماندن رژيم را مىخواهند يا سرنگون كردنش را؟ كدام را؟
خب، پس مىبينيد صفحه مختصات قيام گام به گام عوض شده. از يك نقطه جهشآسايى عبور كرده. هر كس بايد تصميمش را بگيرد.
موضوع روى ميز، الان موضوع رهبرى قيام است. از موضوع رهبرى، منظورم اسم و رسم و اينها نيست ها. منظورم اين است كه به كدام راه مىبرى؟ به چه سمت؟
در مجموع، دو سمت بيشتر وجود ندارد. يا حفظ و اصلاح همين رژيم، مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً استحالهاش، يا خطى كه شما طى سه دهه رفتهايد (27آذر88).
در بحث قيام گفتيم وقتى كه قيام پيش مىرود، موضوع رهبرى مطرح است، رهبرى قيام نه از موضع اسم، از موضع رسم!… .