۱۳۹۴ خرداد ۱, جمعه

مريم رجوي: راز ماندگاری و سرفرازی این نسل در برابر این آزمایش‌ها در چیست؟ در سر چشمه‌اش در ۴ خرداد و در رهبری مسعود

رئيس جمهور برگزيده مقاومت ايران مريم رجوي
مريم رجوي  رئيس جمهور برگزيده مقاومت ايران : به راستی راز ماندگاری و سرفرازی این نسل در برابر این آزمایش‌ها در چیست؟ به نظر من در سر چشمه‌اش در ۴ خرداد و در رهبری مسعود که از همان جا جوشیده است.

پیام ۴ خرداد، تنها در جانبازی و شهادت‌پذیری قهرمانانش خلاصه نمی‌شود. ۴ خرداد مرز دو ایدئولوژی، دو اسلام، دو سیاست و دو دنیای متفاوت را در رهبری مبارزات مردمی‌ترسیم می‌کند. تفاوت اسلام شاه و شیخ و دیگر اسلام‌های استثماری و طبقاتی، با اسلام مجاهدین، از زمین تا آسمان است. در پهنه سیاسی نیز رسم رایج آن بود که خلق در برابر دشمن به‌ پا می‌خاست و بها می‌پرداخت. اما رهبران در بالا با دشمن پل داشتند و جز نادر ستارگانی نظیر مصدق، همیشه سازش می‌کردند. زندان و شکنجه و اعدام هم بود، امّا اراده‌ها را در هم می‌شکست و بسا اتفاق می‌افتاد که رهبران دستگیر شده این حزب یا آن جبهه را از زندان بیرون می‌آوردند تا مبارزات شعله‌ور شده را خاموش کنند و اعتصاب‌ها را بخوابانند. آثار منفی و مسموم کننده چنین تجربه‌های تلخی بر روح و روان مردم، از سرکوب و کشتار دستجمعی بسا بدتر و بیشتر بود. بگیر و ببندها و قتل‌عامهای دشمن مردم را بر می‌آشفت و جوانان را به تداوم مبارزه بر می‌انگیخت، ولی جبونی و تسلیم طلبی در سر بزنگاهها، یأس و نا‌ امیدی می‌پراکند و خودباختگی و بی‌اعتمادی را گسترش می‌داد.
امّا ۴ خرداد نقطه پایانی بر این دوران بود. در آن سحرگاه خونین محمد حنیف، در لحظاتی قبل از تیرباران، سند ماندگاری نسلش را با کلام سیدالشهدا نوشت و به دست دشمن داد: «مرگ برای اولاد آدم لازم گشته، هم‌چنان که گردن بند برای نو‌ عروس. و من برای ملاقات اجداد پاکم چنان مشتاقم که یعقوب برای دیدار یوسف».

حنیف کبیر بلافاصله افزود: «من این وصیتنامه را در حال سلامتی و هوشیاری کافی می‌نویسم». و آنگاه با «هشیاری کافی» نوشت: «فکر می‌کنم که کارهایم به‌طور عام و کلی در راه خدا بوده است». سپس با ذکر نام یکایک یاران همراهش، شهدای بنیانگذار سعید محسن و اصغر بدیع زادگان و مجاهدین شهید محمود عسکری‌زاده و رسول مشکین‌فام، وصیتنامه را با این فراز از قرآن مهر کرد که: «از مؤمنان کسانی به پیمانشان وفا کردند و کسانی در انتظارند و هیچ تردیدی به خود راه نداده‌اند».
شهید والای ما اصغر بدیع زادگان را بارها و بارها با اجاق برقی سوزاندند. آن قدر که از پوست و گوشت گذشت و به نخاع رسید. برای ادامه شکنجه سه بار او را که در آستانه فلج بود مورد عمل جراحی قرار دادند. اما دژخیمان به زانو درآمدند و او را در حالی که اسرار خلق و سازمان پیشتازش را در سینه داشت تیرباران کردند.
با یک چنین اراده و ایمانی بود که حنیف و یارانش بن‌بست مبارزاتی دوران خود را در هم شکستند و به قول پدر طالقانی «راه جهاد را گشودند». در حالی که مرتجعانی مثل خمینی، کارشان از نصیحت و دعاگویی به مقام سلطنت فراتر نمی‌رفت، نظایر بازرگان به عافیت جویی و کسب و کار عادی مشغول بودند و امثال حزب توده نیز مدح « انقلاب سفید» را می‌گفتند.


Bookmark and Share