قسمتي از پيام رمضان آقاي مسعود رجوي به اعضا و كانديد اعضاي سازمان مجاهدين خلق ايران درشهريور ماه سال 1386
وقتي ديو تنوره ميكشد و چاه باطل بسيار عميق است، چگونه
ميتوان با بالابردن قله حق و بالاتر بردن ستيغ صدق و فدا، دجاليت و ارتجاع را پس
زد و در تماميت آن، در هم شكست. بهشرط اين كه حاضر باشيم قيمت و بهاي آن را
بپردازيم.
پس اصل موضوع، در قيمتي است كه يك خلق با فرزندان
پيشتازش ميدهد و در بهايي كه پيشتاز با صدق و فدايش در كشاكشها و انواع و اقسامآزمايشها، ميپردازد.
اينجاست كه رگبار سؤالات من از تكتك شما آغاز ميشود.
نه در كنار گود و در ساحل رودخانه، بلكه در ميان توفان و امواج خروشان خون شهيدان.
ـ آيا بر روي مرزبنديهاي آرماني و سياسي خود استواريد و
مرز سرخ داريد؟
ـ اگر مجاهد خلق هستيد، آمدهايد چيزي بدهيد، يا چيزي
بگيريد، و يا آمدهايد كه بدهوبستان مرضيالطرفين انجام بدهيد؟!
ـ اگر مجاهد و شيفته آزادي مردمتان هستيد، راست بگوييد،
آيا بهاـ تمامي بهاـ را ميپردازيد يا ميخواهيد چند صباحي «خوشنشين» ميدان
مبارزه و مجاهدت باشيد و براي خودتان هم، اسمي و رسمي و سابقهيي دست و پا كنيد و
از مزاياي آن استفاده كنيد؟!
دعوي عشق كردم، سوگندها بخوردم
از عشق ياوه كردم من مُلْكَت و شهامت
ـ راستي در سختيها، غر ميزنيد و بهانه ميگيريد، وا ميدهيد
و پشت ميكنيد؟ يا بهقول قرآن، از آن هجرتكردگان و ياران (مهاجرين و انصار)
هستيد كه در «ساعت عُسرت» پيروي و همراهي ميكنند؟
لَقَد تَّابَالله عَلَي النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ
وَالأَنصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَهِ الْعُسْرَهِ (سوره توبه آيه 117)
گفتا: كه «چند راني؟» گفتم: كه «تا بخواني»
گفتا: كه «چند جوشي؟» گفتم: كه «تا قيامت»
گفتا: «كه خواندت اينجا؟» گفتم: كه «بوي جانت»
گفتا: «چه عزم داري؟» گفتم: «وفا و ياري»
گفتا: «كجاست ايمَن؟» گفتم: كه «زهد و تقوي»
گفتا: كه «زهد چِبْـوَد؟» گفتم: «ره سلامت»
گفتا: «كجاست آفت؟» گفتم: «بهكوي عشقت»
گفتا كه «چوني آنجا؟» گفتم «در استقامت»
صبر كنيد، سؤالات من از شما، مثل همه نشستهاي دروني در
سه دهه گذشته، ادامه دارد:
ـ اگر مجاهديد، روزانه 10بار در نمازها در سوره حمد، از
خدا ميخواهيم كه ما را به راه راست هدايت كند و با انبيا و اوليا، با صديقين، با
شهيدان و با بندگان صالح خود، همراه نمايد. راه كساني كه به آنها نعمت داده است
(صراطالذين انعمت عليهم). سپس، هر 10بار، بلافاصله به مرزبندي با «مغضوب عليهم» و
«ضالين» ميپردازيم و اينكه در شمار آنها قرار نگيريم (غيرالمغضوب عليهم و لا
الضالين):
آنهايي كه مثل شجره خبيثه خميني بهخاطر حقكُشيهايشان،
مورد خشم خدا هستند و آنها كه از راه حق، از صراط مستقيم منحرف و گمراه شده و مورد
نفرت خدا هستند. افراد و گروهها و جريانهايي كه بهعذر و بهانههاي مختلف به همين
غضبشدگان رضا داده يا بهآنها امداد ميرسانند.
ـ حالا به من بگوييد كه آيا شما سوره حمد را با خلوص و
با فهم معناي آن ميخوانيد؟
ـ آيا در هركجا كه باشيد، در روز عاشورا آماده جنگ و به
ميدان رفتن در خاكپاي امام حسين هستيد يا نيستيد؟
ـ آيا پاي پياده به زيارت مزار شهيدان و به مسجد فاطمه
زهرا، بزرگ مادر آرمانيمان ميرويد و تجديد عهد ميكنيد؟
ـ راستي يادتان هست يكبار در يكي از نشستها پرسيدم، آيا
به نسبتهاي موروثي و خانوادگي خودتان و اينكه پدر و مادرتان اين و آن است (چه
بهترين فرد روزگار باشد چه بدترين آن) متكي هستيد يا به آنجا رسيدهايد كه از اين
قبيل ارث و ميراثها، بالكل قيچي كنيد؟ پدر و مادر يا خويشاوندانتان را هر كه هستند
مبادا وارد دستگاه محاسبه مجاهد خلق كنيد. در همان نشست گفتم كه حساب بازكردن
براي اين نسبتها را چه مثبت و چه منفي، قيچي كنيد و دور بريزيد. چه برجستهترين
شهدا و مجاهدين باشند و چه جنايتكاراني از قبيل محمدي گيلاني حاكم شرع خميني، پدر
سه مجاهد شهيد كه خودش اعدام پسر را دستور داد، يا همين آخوند جنتي، گرداننده
شوراي نگهبان (پدر مجاهد شهيد حسين جنتي).